سفارش تبلیغ
صبا ویژن
می دانم که برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استواری است که با آن تو را برمی گزیند و اینک، قلبم با اراده ای استوار با تو رازگویی می کند. [امام کاظم علیه السلام ـ در دعایش زمانی که او را به سوی بغداد می بردند ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :764
تعداد کل یاداشته ها : 3
103/2/8
5:38 ع

یه راهی پیش روم بزار 

یکم بهم فرصت بده

برای عاشقت تر شدن

خودت بهم جرائت بده

یه کاری کردی که عاشقت

هرلحظه بیتابت بشه

من جونمو بهت میدم

شاید بهت ثابت بشه

 


96/2/10::: 11:48 ع
نظر()
  
  

دلم میخواست

من باشم

توباشی

ویک دنیاپاییز

من باشم

توباشی

ودلهایمان ازعشق لبریز

شانه هایت قشنگترین سمفونی عشق رامینوازدبرایم

چقدردلتنگ تپش های قلبت شده ام

میگویم دوستت دارم

اومدی فقط شانه هایت را به من قرض بده

عجیب دلم تنگ است


96/2/10::: 10:33 ع
نظر()
  
  

تااخرش بخونید:

امروز وارد چت روم شدم چتی که زندگی منو تغییرداد.

چندروزی بودکه دوستم گفته بودبه یه پسره نزدیک شو وکاری کن که عاشقت بشه ولی من قبول نکردم تااینکه یه روزی محمد یاهمون پسره به من پیشنهاددوستی دادیابه اصطلاح میخواست مخ منوبزنه امانمیدونست که مخ من زده نمیشه ولی بااین حال وبه اصراردوستم قبول کردم ولی هیچوقت بهش نزدیک نشدم وازش دوری میکردم دوست نداشتم بادلش بازی کنم .

نمیدونستم که خودم زودترعاشق میشم عاشق پسری شدم که حتی یه بارهم ندیدمش ودلم رو بهش تقدیم کردیم.

روزبه روز عاشق ترمیشدم وآرادهم میگفت عاشق منه منم عشقشوباورداشتم 

یه روز که رفتم تلگرام حالم زیادخوب نبود مخصوصاوقتی که آرادگفت که خواب دیده وخوابش برام تعریف کرد ومن حالم بدترشد ونمیدونستم چکارکنم بهش گفتم خوابت درست بوده ومن خواستگاردارم 

من به خواستگارم همه چی رو گفتم.گفتم که یکی رو دوست دارم که اگه یه روزنبینمش دیوونه میشم واونم گفت منم میخوام شانسموامتحان کنم توروعاشق خودم کنم ولی نمیدونست که من قلبی ندارم که بهش بدم 

روزی نبودکه گریه نکنم کارم شده بودگریه کردن حس میکردم آرادم ازمن دورشده واین منوعذاب میدادبعدازازدواجم باسهیل به تنهاچیزی که فکرمیکردم مردن بود احساس میکردم اگه بمیرم میتونم اینطوری درکنارآرادم باشم وهرثانیه ببینمش تااینکه یه روز کسی خونه نبود منم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که هرچه زودترخودمو راحت کنم چشمم به شیشه ادکلن خورد شیشه ادکلن روشکستم یه تیکه شیشه روبرداشتم ورگمو بریدم ولی نمیدونستم که یه ربع نشده سهیل میاد ومنو میبره بیمارستان.اونجابود که فهمیدم خدا یه عمردوباره به من داده تابه گناهم اعتراف کنم ومجازاتش روهم قبول کنم.

خیلی دنبال آرادم گشتم اماهیچی ازش پیدانکردم تااینکه یه روز به سهیل گفتم بریم سمت شهریار تامن بتونم آرادموپیداکنم وازش بخوام که منوببخشه.

یه روز موبایل مامانم دستم بودکه یه شماره دیدم که شبیه شماره آرادم بود وازاون طریق تونستم آرادمو پیداکنم وهمه چی رو بهش گفتم واونم منو بخشید.

تواین دنیاهیچکس رو به اندازه آرادم دوست ندارم آرادم بهترین اتفاق زندگی من بود.


96/2/9::: 11:35 ع
نظر()